کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
یلدایلدا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

فرشته زندگی ما kimiya omidetayebe

فرشته نویسنده وبلاگ هستم

دیار خون وحماسه،کربلای حسین(ع)

1392/3/12 0:48
نویسنده : fereshteh joon jooni
429 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام کیمیاجون

امروز زودتر از خواب بیدار شو میخوایم بریم کربلا.... همون جایی که هرکی میخواد این سفر را بره میگه دارم میرم کربلا ....

صبح زودتر بیدار شدیم ساکهایمان را جمع وجور کردیم رفتیم که با خیال راحت تا ظهر تو حرم موسی بن جعفر بنشینیم ظهر هم پس از نماز باز مهمان  آقا موسی بن جعفر در مضیف بودیم بلافاصله برگشتیم هتل وبقولی ارابان گرفتیم تا ساکهارا برایمان تا محل سوارشدن به ماشینها حمل کند بالاخره یک ماشین سواری زرد که همان تاکسی تلفنی خودمان هست سوار شدیم ساعت 6بعداز ظهر رسیدیم کربلا وبلافاصله رفتیم خونه همون دوستمون که منتظرمون بودند در اتاقی که از قبل برایمان در نظر گرفته بودند مستقرشدیم وبرای نماز مغرب وضو گرفته راهی حرم شدیم

به رسم ادب وارد حرم حضرت ابوالفضل العباس شدیم تا اذن تشرف به حرم برادر را گرفته وبه زیارت امام حسین (ع) برویم

صلی الله علیک یا ابوالفضل العباس .پسر ام البنین

صلی الله علیک یا قمرالعشیره .السلام علیک یابن امیر المومنین

جای همه ی دوستان وآشنایان خالی...

 

 اینجا بین الخرمین ونما حرم امام حسین (ع) در حال ساخت وساز دیده میشود)

ا

وقتی به ضریح مطهرشان چسبیده بودم یک احساس عمیق  یک عشق واقعی ،نمیدونم چیه که آدمو میگیره اون حسی که به برادر خودت داشته باشی همون عشقه میاد جلوی نظرت وبا آرامش وخلوص می چسبی به ضریح بخصوص که اگه فیلم چگونگی شهادت قمربنی هاشم را تو لب تابت دیده باشی ناخود آگاه اون صحنه که خیلی هم براش زحمت کشیده بودند واز تلویزیون پخش نشد میاد جلوی نظرت

اسوه ی عشق وفداکاری به برادر تواون لحظه ی باشکوه .............خلاصه تا چشم به هم زدیم حدود ساعت 9بود وهمراهان منتظر..................

تقریبا همه ی زائران برای شام به هتلهایشان رفته بودندوما چه باخیال راحت زیارت کردیم

جلوی ضریح پشت من خانم جوانی برای خودش نجوا میکرد

آقا بزار هنوز نوکریتو بکنم

آقا بین من وخودت فاصله ننداز

آقا دستمو بگیر

آقا تا عمر دارم دلم بهت وصله آقا جوابمو بده

و..................واشکهای خودش وبقیه کسانی که می شنیدند................

حال وهوای حرم با اون ضریح زیبا وبوی عطروروحانیت خاص ،اصلا نمی خواستم برم بیرون

حیف که همراهان را نباید بیشتر از این منتظر میذاشتم

چون خونه ما نزدیک حرم قمر بنی هاشم بود دیگه نشداون شب به حرم خسین فاطمه بریم وبه طرف خونه به راه افتادیم بین راه تمام رستورانهایی که مثل قهوه خونه های خودمونه بود همه صندلیها تو خیابون وپیاده رو ها چیده شده وعربها هم عادت دارند که معمولا شب شام پختنی نوش جان کنند از گوشتهایی که از چنگک آویزان بود ومگسها هم به خدمتشان رسیده بودند

کباب تیره رنگی پخته میشد که الحق بوی خوبی توهوابود ولی.......حیف که مگسهاراخودمان دیده بودیم

بهرجهت رسیدیم خونه .هواتقریبا گرم بودوپنکه ها ها همیشه روشن .ولی متاسفانه خاک وهوای آلوده تو کربلا همیشه هست وقتی هرباردرروز که به حرم رفته وبرمیگشتیم باید صحن حیاط را می شستیم وگاهی کفشهایمان رادرروز 2بار واکس میزدیم ولی خاک بود وخاک.....ومشکل اساسی کمبود آب وگاهی روشن شدن موتور آب وصدای آن مارا وا میداشت که خاک حیاط راتحمل کنیم.

خوب روزها حرم وبرگشت برای صرف غذاواستراحت ودوباره این حرم واون حرم واین رفت وآمدمسیرکوتاه گاهی می طلبید که با ماشینهای شارژی ساخت ایران سوارشویم  وگاهی هم برای سوارشدن هلمان دهندهمیشه صبح ها حرم حضرت ابوالفضل وظهرومغرب نماز در حرم امام حسین (ع)می خواندیم

ی

بین الحرمین هم که صفای خاص خودش را دارد بخصوص که قسمتهای مسقف که برای نشستن زائران در نظر گرفته شده بود به پشت نخلهای خرما منتقل شده بود وفضای بین الحرمین بزرگتر وعریض ترشده بود

کیمیاجاناگرچه که تواین سفر تورا باخیال خودم به همراهم برده بودم  ولی برایت سوغات هم خریدم که تابیاییی بتوبدهم

13شب اقامت تو کربلا ودوباره پیداکردن دوستان جدید خودقصه هایی دارد که برایت میگویم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامانی درسا
12 خرداد 92 4:00
عزیزم خوش به سعادتتون انشاالله که سلامت باشید ....برای ما هم دعا کردی


------------------------------------------------
سلام عزیزم من تو حرم همه شون گفتم برای نی نی وبلاگی هاودعا کردم شامل شماهم میشه دیگه خانم خانما