کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
یلدایلدا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

فرشته زندگی ما kimiya omidetayebe

فرشته نویسنده وبلاگ هستم

ازگربه نبایدبترسی

        روز یکشنبه 5  تیر ماه 90   رفتیم عنبرون برای خوردن آش  رشته  آخه شما دختر خانم کم غذا  هستید وآش  را هم دوست داری  اونجا وقتی روی  میز نشستیم  یک  گربه  دئر میز  ما  میچرخید وشما خانم خانما  می ترسیدید وهمه ی  حواست  به گربه  بود  بالاخره به  هر سختی  بود آش  راخوردیم  وزئد آمدیم  البته خیلی  هم  خوش  گذشت   ...
8 تير 1390

خدا

بجه بودم فکر میکردم خدا هم شکل ماست شکل من تو  ما همه او نیز موجودی دو پاست درخیال کوچک خود  فکرمیکردم خدا پیرمردی مهربان است وبه دستش یک عصاست یک کت وشلوار می پوشد به رنگ قهوه ای حال وروز جیب هایش هم همیشه روبراست مثل آقاجان به چشمش عینکی دارد بزرگ  باکلاه وساعتی کهنه که زنجیرش طلاست فکر میکردم که پیپش را مرتب میکشد سرفه های او دلیل رعدوبرق  ابرهاست گاه گاهی نسخه می پیچد طبابت میکند مادرم میگفت او هر دردمندی را دواست فکرمیکردم که شبها روی یک تخت بزرگ مثل آدمها و من در خوابهای خوش رهاست چندسالی که گذشت ازعمر  من فهمیده ام  او حسابش از تمام عالم وآدم جد...
7 تير 1390

ماه بلند آسمون

    توکه ماه بلند آسمونی منم ستاره میشم دورت میگردم وقتی به رویاهای دوران کودکیم فکر می کنم خنده ام می گیرد مثل خیلی از بچه ها دوست داشتم به ماه بروم و آن را از نزدیک ببینم و روی سطح آن راه بروم فکر می کردم اگر به ماه بروم می توانم برای همه آدم های روی زمین دست تکان بدهم و جالب تر اینکه خیال می کردم آنها هم دست تکان دادن مرا می بینند و جواب می دهند و از اینکه بتوانم زمین را از دور ببینم و در یا ها و خشکی ها و آدم ها و خانه ها با دقت پیدا کنم خیلی مطمئن بودم ................... بچه بودم فکر می کردم وقتی بزرگ شدم حتما کارمند بانک بشوم چون فقط پول درآوردن را در کارمند بانک بودن می دانستم    ...
3 تير 1390

نامه ای به کیمیاجون

امروز که بر چهره ی زیبای تو مینگرم برخود می بالم که خداوند دخترکی از جنس گل به من هدیه کرده است  دلبندم از روزی که تورا دارم هر روز برای داشتن گلی چون تو با خدای خود راز ونیازی دارم وبه داشتن  وجود تو که شیرینی بسیاری را برایم هدیه آورده افتخار میکنم زمان زود میگذرد روزی خواهد رسید که تو نیز مادر خواهی شد وبرای فرزندت نامه می نویسی وتو هم شادیت را برایش مینویسی وآنوقت مرا درک خواهی کرد  و تو............... برای فرزندت بنویس که دردامن مادری پاکدامنوپدری فهیم تربیت شده ای پدری که صبح تا شب برای بدست آوردن نان حلال کوشش میکند ومادری که برای تربیت صحیح تو تلاش دارد بگو که بابای من یک آسمان است    یک آ...
3 تير 1390