سخنی با تو
یک دو سه ...........صبح شد ساعتها زنگ زدند خروس همسایه مان قوقولی قوقو کرد خورشید آماده شد تا از پشت کوه بالا بیاید آسمان آبی نیز نمایان شد آی ابرها کنار روید تا خورشید نور افشانی کند آی آدم برفی ها آب شوید تا هوا بهاری شود که........... در این لحظه صدای قناری ما بلند شد ...............چه گفتی دوباره نغمه سرایی کن ...آری ,آری میدانیم امروز مسافرمان می آید از شهر گرم و شرجی دزفول می آید تا در هوای پاک این شهر روزگاران با هم به خوشی سر کنیم
میبینی کیمیا جون چقدر منتظر اومدنت هستیم قدم های کوچولو ت رو از قبل دارم برات گل باران می کنم
آجی فاطیما
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی