کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
یلدایلدا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

فرشته زندگی ما kimiya omidetayebe

فرشته نویسنده وبلاگ هستم

یاد کتابای قدیم و مشقای مدرسه مون بخیر

1390/8/17 2:05
نویسنده : fereshteh joon jooni
318 بازدید
اشتراک گذاری

حسنک کجایی؟

کبری خانم بالاخره چه تصمیمی گرفتی؟

ریزعلی هنوزم فداکاری؟

پتروس خان شما در چه حالید؟

حسنک که دیگر به طویله نمی رود او تمیز شده

وشلوار جین میپوشد او هرروز صبح به جای غذا دادن

به حیوانات جلو آینه به موهای خود ژل میزند .موهای

او دیگر مثل پشم گوسفند کثیف نیست چون او به

موهای خود نرم کننده میزند

دیروز که حسنک باکبری چت میکرد کبری گفت

تصمیم بزرگی گرفته است .کبری تصمیم داشت که

حسنک را رها کند

ودیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت میکرد

پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود وچت

میکردپتروس دید که سد سوراخ شده است اما

انگشت او درد می کرد

پتروس دید که سد تا چند لحظه ی دیگرمی شکند

پتروس در حال چت کردن غرق شد 

برای مراسم دفن او کبری تصمیم داشت با قطار به 

آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود

ریزعلی دید که کوه ریزش کرده است اما حوصله

نداشت ریزعلی سردش بود دلش نمی خواست

لباسش را در آورد ریز علی چراغ نداشت او حوصله

ی دردسر نداشت قطار به سنگها برخورد کرد

ومنفجرشد کبری ومسافران قطار مردند وریزعلی

بدون توجه به خانه رفت خانه مثل همیشه سوت

وکوربود الآن چندسالی است کوکب خانم همسر

ریزعلی مهمان نا خوانده ندارد او حتی مهمان خوانده

هم ندارد او حوصله ی مهمان ندارد او پول ندارد تا

شکم مهمانهاراسیرکند اودرخانه تخم مرغ وپنیر دارد

اما گوشت ندارد او کلاس بالایی دارد او فامیلهای

پولدار دارد او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان

دروغگو به او گوشت خر فروخت اما او از چوپان

دروغگو گله ندارد چون دنیای ما چوپان دروغگو زیاد

دارد به همین دلیل است که دیگر در کتابهای

دبستان آن داستانهای قشنگ دیگر وجود ندارد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)