کیمیای بابا ........یلدای بابا...............
امشب تو بعداز یک ماه واندی به خانه برمیگردی
امشب تو با خواهرت به خانه برمیگردی امشب در خانه ما زندگی پرشورتر میشود
از امشب در خانه ی ما بالشت ها چهار تا میشود
از امشب همه ی کارهای خانه اضافه میشود
از امشب ساکنین این خانه چهارنفرند
پدر مادر دو دختر دو دسته ی گل
خدایا به من وخانواده ام عافیت بده ودخترانمان را عاقبت بخیر کن
ازامشب خانه مان نورانی تر میشود
توگویی خانه سبز میشود چون دو دسته گل من از امشب به خانه آمده اند
دخترم کیمیا جان عزیز دل بابا !خسته نباشی
.خیلی دلم برایت تنگ شده بود تو برای بدنیا آمدن خواهرت یلدا جان مادر را تامشهد همراهی کردی وامشب که به دزفول برگشتی خانه را سراپا شور وشعف کردی
یلدای بابا!
اولین قدمهایت به خانه را بر دیده میگذارم
بابا توهم من را خوشحال کردی دلم برای تو هم تنگ شده بود
خدایا از اینکه در رخمتت را بر من گشودی وفرزندان سالمی به من
عطا کردی تو را سپاس
بابا امید