خانه تکانی
کیمیای من
این روزها که سخت مشغول خانه تکانی بودم به فکر افتادم
که بهتره به همه بگویم که تنها خانه نیست که باید تکانده
شود دل را هم باید تکاند
من دلم را بتکانم تو دلت را بتکانی!
دلهای سنگ شده دلهای غبار گرفته چگونه تکانده میشوند؟
دلهایی که فقط خودشان را می بینند واحساس دیگران رادرک
نمی کنند چگونه غبار روبی شوند
هان؟
یکی نیست بگه دلهای سیاه چگونه میتوانند از دلهای شکسته ای
که با بی رحمی وباپررویی وقساوت قلب شکسته اند
دلی به دست آورند ؟
خوب حالا چه کردی کیمیاجان؟
دلت را تکاندی ؟
چه ریخت روی زمین؟
اگر خوبیها بود جمعشان کن ودر دلت نگهشان دار
اگر بدیها بود فوتشان کن بروند در دور دستها
اگر خاطرات زیبا بود مدام به آنها فکر کن
در قابی بگذار روی روی روی دلت
یعنی همین سر دلت نگهشان دار
که هروقت که خواستی به آنها دسترسی داشته باشی
خاطراتی را که باهم داریم را من جاری در دلم دارم هرروز به این جریان
زیبا نگاه میکنم ولذت می برم
تورا نمیدانم
چگونه یاد گرفته ای که با خاطراتت چه بکنی
این را خدا بهتر میداند
خدا خودش بهترین وکیل است