تکرارلحظه های زیبای زندگی
[ نظر بدهید ] کیمیاجون ومدرسه همش یکی بود دوتا نبود زیرگنبد کبود .....توی این شهرقشنگ جونم برای دخترم بگه که از اونجایی که تو علاقه ی زیادی به مدرسه ودرس داری وآرزو میکنم به همین منوال بمونه هرروز که عمه عسلو میبینی باتوجه به این که عمه عسل معلم بوده شما خودتو براش ملوس میکنی ومثل یک دانش آموز نمونه مدرسه بازیتو شروع میکنی اول از همه که میری بیرون از اتاق ودر میزنی واجازه ی ورود میگیری ومیگی اجازه حانوم؟ خانم هم نمیگی ودرست میگی حانوم و..........شروع میشه گاهی من شاگرد وتو معلم وبالعکس خلاصه تا جایی که جا داشته باشه ما باید هرچی شما میگی بگیم چشم وگوش به فرمان شاگردمون باشیم (کارای دنی...
نویسنده :
fereshteh joon jooni
21:57
بامزه وبی مزه
دوستان عزیز آی مزه میده سرچها راه هنوز نرسیدی چراغ سبز میشه وباهمون دنده وباهمون سرعت راهتو ادامه میدی وترمز وپرمزی درکارنیست این خیلی مزه داره انگارازروی پل صراط رد شدی و وارد دروازه ی بهشت شدی اما چی بی مزه ست وقتی بری تو وبلاکی بعدببینی مطلبش رمزداره وهی بخوای یا نخوای رمزو داشته باشی بابانکنین بامردم این مردم آزاریارو .یک روزی باید جواب پس بدین ملت...........................
نویسنده :
fereshteh joon jooni
12:37
بچه گی هامون و دلخوشی هامون
روزی که کیف راروی شانه ما ن انداختیم وبه مدرسه میرفتیم از خیاباهایی که روبروی حرم بود وهرروز به امام رضا (ع)سلام میدادیم وقتی کاردستی که باکمک بزرگترها درست کرده بودیم تو دستمون بود چقدر نگاه مردم وهمه کسانی که از پهلویشان میگذشتیم برایمان مهم بود تو جمع فامیل با هم سن هامون می نشستیم ومیگفتیم ماتا اینجا خوندیم چه حالی میداد که یک درس از اونا جلو بودیم وقتی تو کلاس وقت اضافی میاوردیم معلم میگفت یکی بره بیرون وما جای چیزی رو عوض میکردیم وتامیومدتوکلاس بانزدیک شدن به اون رومیز تق تق های بلند وکوتاه میزدیم تومدرسه مون از یک اتاقی به اسم سیاه چال میترسوندنمون مدادامونو تیزمیکردیم ومیزدیم رو دست دوستمون .خدامارو ببخشه ...
نویسنده :
fereshteh joon jooni
12:36
یاحسین...............
میلاد امام حسین(ع) مبـــــــــــــــــارک میلاد گل رسول و زهرا و علی است زیرا که جهان خجسته زین نور جلی است ما را دگر از روز جزا بیمی نیست چون بر دل ما عشق حسین بن علی است انی سلم لمن سالمکم دارم سعی می کنم لااقل از آن "بد" هایی باشم که " خوب" ها را دوست دارند.! ...." اللهمَّ ارزقنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ ".... ...
نویسنده :
fereshteh joon jooni
23:20
روزهایی که کنارحسین فاطمه بودیم .............
از روزهایی که توکربلا بودم همش تو فکر ماجرای عاشقی امام حسین (ع)با خدای خودش بودم اما این یکی هم دلمو بدجوری میسوزوند که: بخش کن آب را یک بخش است اما پیکرعباس بخش بخش! واما پیکرحسین فاطمه چه ؟قطعه قطعه تکه تکه زیر آفتاب داغ ظهر عاشورا. یاداون روزایی که تو کلاس درس برای بچه ها میگفتم........... ومیگفتم........... تا به اونجایی که حضرت رقیه چه کرد وقتی سر بابارو براش آوردند وتو ظرفی............ واین موقع اشک شاگردانم تو کلاس ومن معلم رویم را به طرف تخته می چرخاندم که پنهان بماند..... کناری می نشینم ودقایقی مات ومبهوت همه چی هستم همراهانم را گم نکرده ام ولی با آنها فاصله دارم چی بخونم عاشورا؟جامع...
نویسنده :
fereshteh joon jooni
9:47
دیار خون وحماسه،کربلای حسین(ع)
سلام کیمیاجون امروز زودتر از خواب بیدار شو میخوایم بریم کربلا.... همون جایی که هرکی میخواد این سفر را بره میگه دارم میرم کربلا .... صبح زودتر بیدار شدیم ساکهایمان را جمع وجور کردیم رفتیم که با خیال راحت تا ظهر تو حرم موسی بن جعفر بنشینیم ظهر هم پس از نماز باز مهمان آقا موسی بن جعفر در مضیف بودیم بلافاصله برگشتیم هتل وبقولی ارابان گرفتیم تا ساکهارا برایمان تا محل سوارشدن به ماشینها حمل کند بالاخره یک ماشین سواری زرد که همان تاکسی تلفنی خودمان هست سوار شدیم ساعت 6بعداز ظهر رسیدیم کربلا وبلافاصله رفتیم خونه همون دوستمون که منتظرمون بودند در اتاقی که از قبل برایمان در نظر گرفته بودند مستقرشدیم وبرای نماز مغرب وضو گرفته راهی ...
نویسنده :
fereshteh joon jooni
0:48