قسمت دوم (کاظمین)
خب کیمیاجون از بار شکم که بگذریم حالا ببینیم چه باخود داریم که در آنجا به دردمان بخورد به عبارتی به درد آخرت مان بخورد وقتی برای هر سفر باری می بنددم وچمدانی حاضر میکنم می بینم که خیلی در تکاپو هستم که چیزی کم نداشته باشم حتی این بار به خاطر هوای کربلا که بیشتر وقتها خاکی است واکس را باخود بردم ولی........ حیف از ما آدمها که به فکر بار دنیایی هستیم ولی برای بار آخرتمان دستمان نه تنها خالیست بلکه اصلا به فکر برداشتن توشه برای آخرت هم نیستیم بگذریم بالاخره اول غروب آفتاب بغداد بود که در ماشینهای شاسی بلند که مخصوص فرودگاه بود به قصدرفتن به کاظمین سوارشدیم نیم ساعتی در ترافیکی که بخاط...
نویسنده :
fereshteh joon jooni
15:39