قدردانی از پدر ومادر
کیمیاجانم سلام
امروز خیلی دلم گرفته گفته بودم که دلم باران
میخواهد اما امشب اشکهایم باران شد امروز خواهر
دوستم که او هم دوستم بود رفت به حایی که همه
مان بعدها خواهیم رفت ومن کمی سبک شدم دیگر
باران نمی خواهم چون امروز سیلاب اشک دیگران را
نا خواسته دیدم وخودم نیز!..........مادر بود دیگر..........آدم از دنیا سیر میشود وقتی مادر را صدا
بزند وجوابی نشنود مادری که حتی اگر قند خونش
بالا میرفت بازهم دلش برای فرزندانش شورمیزد
نمی خواهم ناراحتت کنم خواستم بگویم با تقدیر
کاری نمی شود کرد تو قدر باباومامانتو بدون بزار
یک کم بزرگتر بشی خواهی فهمید که خدا دوگوهر
گرانبها نصیبت کرده که اگر تو خاری به دستت برود
اولین کسی است که مروارید اشک از چشمانش
فرو میریزد اوست
مادر یعنی به تعداد روزهای گذشته ی تو صبوری
وبه تعداد روزهای آینده ی تو دلواپسی وبه تعداد
آرامش همه ی خوابهای تو بیداری ............
مادر تنها کسی است که دوستت دارم گفتنش
باور کردنیست
اگر درخانه ٤تکه نان باشد ودر خانه ٥نفر باشند
کسی که میگوید من نان دوست ندارم مادر است
مادرم :سرم را نه ظلم میتواند خم کند نه مرگ نه
ترس .سرم برای بوسیدن دست های تو خم میشود
واما پدر..........................وقتی نعمتی به نام پدر
داری یعنی یک کوه محکم پشت سر داری یک اعتبار
بزرگ .......یک استحکام ......ویک قدرت ....
یک پشتیبان که میتوانی خیلی با صلابت به او
تکیه کنی
پس مواظب تکیه گاهت باش گنجینه ای داری
که باید سعی کنی هرروز اورا تقویت کنی
هوایش را داشته باش مبادا مویش سپید شود
مبادا دلش بگیرد مبادا دلش از ناراحتی بلرزد