تماس باکیمیا
من:کیماخانمم سلام
کیما:سلا............................م
من:کیماجون رسیدین؟
کیما: ماتوقطاریم داریم میایم مشهد
من:یک آن باورم شدو بقولی قلبم گرپی افتاد تو دلم
ا..........................چرا دارن میان
کیما:اونور خط آهسته بامامانش حرف میزد فکرمیکرد وقتی
آرام میگه من نمیفهمم مامان من التی (الکی)به عمه عسل
دفتم ماداریم میایم مشد تازه اونموقع دلم آروم شد
ببینین بچه های این دوره زمونه رو
یاما توسن اینا خنگ بودیم یا اینا تواین سن زیادی دانایند
خلاصه اولش هول کردم ونمیدونستم چی بگم بعد
که مامانش گوشی رو گرفت آروم شدم یکی طلبت کیمیاجون
خودشم کلی میخنده آخه نه اینکه من باهاش خیلی سریه سر
میذارم خواست از راه دور بامن شوخی کرده باشه
نتیجه اخلاقی :اینکه با بچه ها زیاد نباید شوخی کرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی