کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
یلدایلدا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

فرشته زندگی ما kimiya omidetayebe

فرشته نویسنده وبلاگ هستم

قسمت دوم (کاظمین)

1392/2/23 15:39
نویسنده : fereshteh joon jooni
507 بازدید
اشتراک گذاری

 خب کیمیاجون 

از بار شکم که بگذریم حالا ببینیم چه باخود داریم که در آنجا به دردمان بخورد

به عبارتی به درد آخرت مان بخورد

وقتی برای هر سفر باری می بنددم وچمدانی حاضر میکنم می بینم که

خیلی در تکاپو هستم که چیزی کم نداشته باشم حتی این بار به خاطر هوای کربلا که بیشتر وقتها خاکی است واکس را باخود بردم ولی........

حیف از ما آدمها که به فکر بار دنیایی هستیم ولی برای بار آخرتمان

دستمان نه تنها خالیست بلکه اصلا به فکر برداشتن توشه برای آخرت

هم نیستیم

بگذریم بالاخره اول غروب آفتاب بغداد بود که در ماشینهای شاسی بلند

که مخصوص فرودگاه بود به قصدرفتن به کاظمین سوارشدیم نیم ساعتی

در ترافیکی که بخاطر انتخاباتشان بود معطل شده وکمی جلوتر از مقصد پیاده شدیم

در عراق گاریهای مخصوصی که شبیه گاری نفتی های قدیم خودمان بود

بارهاراسوارکردیم وپس از گذشتن از یکبار بازرسی وارد سیطره اطراف حرم

کاظمین شدیم در هتلی مستقر شدیم وپس از خوردن چای به طرف حرم

پدروپسر امام رضا (ع) به راه افتادیم تا سلام امام رئوف مان را به آنها برسانیم

کیمیاجان چون تورابا خودهمراه برده بودم اول از تو خواستم به رسم

ادب امامانت را سلام بگویی

وپس از تو ،من وقتی وارد شدم سلامی وعرض ادبی واشکی

که حال وهوای دل سوخته ام را نشان میداد وراز ونیاز ......

وبرای آنان که دلم راسوزانده بودند دعایی و..................بماند..........

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)