تلاش
کیمیا جان سلام
کیمیاجان عزیز دلم نزدیک دوساله تلاش بیهوده ای را دارم دنبال میکنم
خیف که تو فعلا سواد نداری که بتونی بخونی
حیف که ............
واما صدها حیف تو همین کلام من درگیرند که چرا؟.
خداکند روزی که تو بفهمی که خیلی دیر نشده باشد
سه روز دیگر وبت دوساله خواهد شد در حالیکه کسی قدرش را ندانست
شاید کلا وبت را پاک کنم تا دیگر این قدر فکرم را مشغول نکند
شاید پایان وبت دل ها آرام بگیرد
اگرچه میدانم روزی که تو باسواد شوی از دیدن وبت خوشحال خواهی شد
آنوقت تو چه خواهی کرد ؟
هم با دل من ، هم با دل خودت ،هم با دل دیگران
آنوقت که دیر می شود چه باید کرد؟
چند روزیست که چندبار روی حذف وبلاگ تامل کرده ام
نمیدانم .................
شاید باید بدیها را با خوبی پاسخ داد نمیدانم
شاید باید خیلی چیزهارا ندیده گرفت نمیدانم
شاید باید با سکوت با همه رفتار کرد نمیدانم
تو بگو چه کنم؟
فقط نگو بسپار به دست گذر زمان....قبول ندارم
امروز خیلی دلتنگت شدم
ولی حیف ................
خیف.........
حیف........
پی نوشت :برای رفع دلتنگی چه باید کرد؟
بعدا نوشت:یعنی همینطور باید بغض ها را فرو برد؟