کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
یلدایلدا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

فرشته زندگی ما kimiya omidetayebe

فرشته نویسنده وبلاگ هستم

سومین روز توکاظمین

1392/2/31 0:19
نویسنده : fereshteh joon jooni
478 بازدید
اشتراک گذاری

کیمیای من  سلام عیدت مبارک

میدونی برام چه جالب بود امروز توحرم امام رضا داشتم به جون جوادش قسمش میدادم وبرای همه مسلمین دعا میکردم که فهمیدم امشب شب تولد باب الحوائح حوادالائمه ست ودیگه دلم رفت تو کاظمین .....

خوب داشتم میگفتم که تو کاظمین تو حرمشون خیلی صفاداشت خیلی حال خوبی داشتیم

بخصوص که هرروز نهار تو مضیف حضرت دعوت بودیم وغذایی شبیه قیمه خودمون ولی کمی له تر وکم آبتر وپرادویه وخوشمزه بود یکروز هم مرغ ویکروز هم لوبیا سفید بصورت خورشتی لعاب داده ومقداری هم مرغ بریان لای پلو .خوشمزه بود دیگه واز همه مهمتر که متبرک بود

توحرمشون اون خادمای زن که فوق العاده با متانت ومهربانی تمام سعی میکردن که همه به زیارت برسن ومرتب میگفتن زائره حرکت وبعضیاشون هم میگفتن خانوم برم جلو  بجای برو جلو .

صبح زود وقتی از حرم میخواستیم بیایم بیرون مگه دل میکندیم یک حال وهوای خوشی داشت

هتل ماهم که چندقدمی حرم ودرباب القبله بود ضمنا زیارت سیدرضی وسیدمرتضی هم که بطوراتفاقی مفتوح ودر جوار حرم بود رفتیم

توحرم امامین جوادین سرداب قشنگ وتمیز وباصفایی داره ویک شب هم پس از بازگشت از سامرا رفتیم تو سرداب که جای جالبی بود خوابیدیم البته جمعیت فراوانی اونجا هرشب میخوابن وپتو هم بهمون دادن اون شب هم شب خوشی بود وحال وهوای خاص خودشو داشت

ناگفته نمونه که اغلب خادمای مرد تو حرم امامین جوادین جوونای بین بیست تا سی ساله بودندواصلا به کسی نگاه نمیکردند وهمیشه صحن حرم تمیزومرتب بود

شبها ساعت نه به وقت عراق مراسم خاصی در صحن حرم برگزار میشد که بقولی ساعت پایان کارخدام وتعویض وتحویل شیفت شان بود که ما دوشب برای دیدن اون مراسم تادیروقت تو حرم می موندیم

خوب حالا فردا میخواهیم بریم سامرا.

توسفرقبلی که دولتی اومده بودم سامرا نرفته بودم وبرام این دفعه جالبتربود که میخواستم برای اولین بار برم سامرا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

نرجس خاتون، مامان طهورا خانوم
5 خرداد 92 10:36
انفرادی رفته بودین نه بانو؟
آخه حج وزیارتی ها فقط یه شب کاظمین میمونن.
خوش به حالتون.
اشک تو چشمامه...


----------------
آره جات خالی همه کار با خودمون بود خریدوپخت وتعیین اینکه چه روزی بریم کدوم شهر .واقعا خوش میگذره ها...