سه تا عکس دختر گلم
قدرلحظه هایت رابدان
روزهادرگدرند لحظه ها به شتاب ازپی هم میگذرند هرنفس فرصت سبزیست که برباد رود یا به افسوس زمانی که گذشت یا در اندیشه فردا می دود یادراندوه ندانستن ها یابه هرجاذبه دل بستن ها درحصاری که به دور تن خود ساخته ایم همه در فاصله ی مشغله ها غرق شدیم چه بسا ثانیه هایی که به غفلت بگذشت چه بسا ثانیه هایی که درآن میشد از تجربه لبریز شویم می شد از تلخی تکرار بگذشتن وماندن برسیم < اندکی هم درهمین اکنون اندیشه کنیم لحظه ای سبزکه دیروز به فکرش فرصتی مناسب که گر رفت دگر باره نمی آید باز پس کیمیاجون عزیز دلم قدر این لحظه های باهم بودن را بدانیم حیف است ثان...
نویسنده :
fereshteh joon jooni
23:26
شعر
رفتم بالا گیلاس بود خوشگل وخوش لباس بود روشاخه ها تاب می خورد آفتاب ومهتاب می خورد صورتشو بوسیدم ولی اونو نچیدم اومدم پایین گوش بود گوش مال خرگوش بود به جای گوشواره هم دوتا گیلاس روش بود اینم شعری که قراره یاد بگیری ...
نویسنده :
fereshteh joon jooni
21:05
نکات زیبا
5جمله خوب که بچه هادوست دارند با آنها اینطوری صحبت شود خودت تصمیم بگیر من تورو دوست دارم ولی این کادتو نمی پسندم ازتو می خواهم مشکل منو حل کنی آیادوستت چیزی گفته که واقعیت نداره و توراناراحت کرده؟5جمله که برای بچه ها ناخوشاینداست ...
نویسنده :
fereshteh joon jooni
20:58
برای فردای تو
دیروز رفت امروزهم در حال رفتن است فرداهم می آید ومی رود اگر دیروزت خالی بود امروزت هم بی تفاوت سعی کن فردایت سرشار از حقیقت باشد تو باید فردا را باور کنی از دیروز تا فردا شاید (دقیقه ها)کوچک باشند ولی (ساعت ها)بزرگ ترند روزها کوچکتر ولی هفته ها بزرگ ترند تو باید بتوانی فردایت را امروز آغاز کنی زندگی همین است پیوند دیروز و امروز و فردا همیشه یادت باشد اگر امروزت کوچک است کاری کنی که فردایت بزرگ باشد عزیزکم تو در قاب خاطرات زندگیت به آینده ای روشن لبخند می زنی و چه متفکرانه به افق هستی نگاه می کنی ...
نویسنده :
fereshteh joon jooni
23:05
سبزیجات عحیب
گفتم سلام تربچه نقلی لپ قرمزی پیزهن گلی بااین دست وپای گلی کجا میری گفت میرم لب آب خودم رابشویم بعدمیرم سرسفره وسط بشقاب سبزی خوردن میشینم گفتم آهای چغندر تو جقدر سفتی برگهاتم کلفته راستشوبگو تواصلا خوردنی هستی؟ گفتم آفاپیازه توکه نرم ونازکی سفیدونازی چراماروبه گریه میندازی گفت من دوست ندارم اشک کسی رو دربیارم تقصیرخودتونه که منو میبرید گفتم شلغم جان چراوقتی مریض میشم بایدتوروبخورم گفت من دارو نیستم ولی مثل دارو دشمن میکروبا هستم ا اگرمنوبخوری همیشه سالم میمونی فهمیدم همه اینا ...
نویسنده :
fereshteh joon jooni
22:10
سیب
کیمیا جون این شعر رو که سروده ی فروغ فرخزاد هست و همچنین جوابیه آن سروده ی حمید مصدق رو جایی خواندم و خوشم آمد گفتم برای تو بذارم تا دیگران هم استفاده کنند من به تو خندیدم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید و نمی دانستی باغبان باغچه ی همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد وبه خاک دل من گفت:برو چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه ی تلخ تو را من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام ...
نویسنده :
fereshteh joon jooni
19:09
9 ماهگی ,فروردین 88 در مشهد
رو در و دیوار این شهر همه جا اسم تو بوده................. ...
نویسنده :
fereshteh joon jooni
18:27